طلاق های واقعی یا کیک؟!
به گزارش خاتون یار، «درسته درست کردن چیزی که خراب شده خیلی سخت تر از رها کردن و جایگزین کردنه، اما ما دلخوریامون حریف خاطره هامون نشد.» این جمله زیرنویس پست یکی از بلاگرهای اینستاگرامی است که بنا بر اطلاعات صفحه اش، بیشتر از یک میلیون دنبال کننده دارد؛ کسی که ماه ها جزئیاتی از روند جدایی اش را در قالب ویدیوهایی با چاشنی اشک و بغض به اشتراک می گذاشت و حالا با یک پست آشتی کنان، باردیگر موجی از واکنش ها را به راه انداخته است. در این میان مردم هم تماشاچی موضوعی بودند که باور دارند مشخص نیست واقعی بود یا یک سناریو نمایشی، اما بطور قطع امتحان خویش را برای جذب فالوور و بازدیدِ بیشتر پس داده است.
به گزارش خاتون یار به نقل از ایسنا، در فضای پرتلاطم رسانه های اجتماعی، حتی اتفاقی مانند طلاق دیگر فقط یک ماجرای خصوصی نیست و به یکی از جذاب ترین سوژه ها برای تولید محتوا تبدیل می شود. بلاگرهایی که روزگاری با نشان دادن روزمرگی، حرف های انگیزشی، سفرهای هیجان انگیز و... مخاطب جذب می کردند، حالا راه جدیدی برای دیده شدن پیدا کرده اند و آن نمایش بحران های شخصی است. روندی که بررسی آن نشان دهنده تغییر رفتار کاربران در مصرف محتواست؛ همانجایی که به دنبال آن هستند که ببینند حق با کدام یک از زوجین است؟ علت طرح مساله طلاق چیست؟ تکلیف بچه ها چه می شود و.... مسائلی که هم حکایت از تحول در مفهوم زندگی خصوصی در دنیای مجازی دارد و هم می تواند توجهات را به ابعاد گسترده تری از تاثیرگذاری بلاگر بر مخاطب معطوف کند.
اگر بخواهیم میان قضاوت و روایت تمایز قائل شویم، به نظر می آید دو نوع رفتار دراین خصوص شکل گرفته است. گاهی بلاگری با سناریویی از پیش طراحی شده، ماجرای طلاق یا اختلاف صوری را به نمایش می گذارد تا توجه و بازدید بیشتری جمع کند و گاهی واقعا بحرانی در زندگی زناشویی اش رخداده که ماهیت شغلش موجب می شود فکر کند باید آنرا هم بشکل عمومی منتشر کند. در هر دو حالت، مخاطب با تجربه ای میان حقیقت و نمایش روبه رو می شود؛ تجربه ای که بتدریج حس کنجکاوی او را تحریک می کند. در این بین، بلاگری که بخواهد از بیان جزئیات خودداری کند نیز از فشارِ این فضا در امان نیست؛ برای اینکه وقتی همه چیز زندگی اش پیشتر در معرض دید بوده، حتی سکوتش هم معنا پیدا می کند و ناخواسته او را وادار می کند توضیحی بدهد.
سریالِ جدایی و آشتی بلاگرها
این مساله زمانی پررنگ تر می شود که چند بلاگر در بازه ای کوتاه، ماجرای جدایی از همسر، سختی های مسیر طلاق، واکنش اطرافیان و در نهایت بازگشتِ عاشقانه به زندگی را منتشر می کنند؛ همان هایی که تا چند هفته پیش در فضای مجازی با هم دعوا می کردند، در قالب استوری و پست به هم کنایه می زدند و هر مرحله از اختلاف شان مانند یک قسمت از سریال منتشر می شد.
تکرار این اتفاق حتی وقتی حقیقت داشته باشد، طبیعی به نظر نمی رسد و موجب می شود بخش قابل توجهی از کاربران گمان کنند هدف اصلی، دیده شدن بوده است. چنین اتفاقی نشان میدهد که زندگی خصوصی، خصوصاً زمانی که با اتفاقات مهمی همچون ازدواج و طلاق همراه می باشد می تواند به ابزاری برای جلب توجه تبدیل گردد. وقتی روایت یک جدایی یا آشتی کردن به زبان تعداد لایک و بازدید سنجیده می شود، احساسات واقعی هم شکل مصرفی پیدا می کند. در این بین، بلاگرها نیز گاه بدون آنکه خود بخواهند و چون شغلِ در معرض دید بودن را برگزیده اند، درگیر همین منطق می شوند. در چنین شرایطی زندگی خصوصی محلی برای تولید محتوا است که هر بار باید احساسی تر و پرهیاهوتر از دفعه قبل باشد تا همچنان مخاطب داشته باشد.
از دعوا تا آشتی در حضور دیگران
دراین میان آن چه واضح است این که حدودا همه مرزها شکسته شده است؛ از خصوصی ترین گفت وگوهای خانوادگی تا مسایل عاطفی و مالی، همه چیز به محتوای عمومی تبدیل می شود. زندگی مشترک، که در ذات خود نیازمند حریم و احترام است، در قالب کلیپ و متن های بلند احساسی و کنایی به نمایش درمی آید. حالا همان اشخاصی که در اوج اختلاف، همه چیز را مقابل دوربین آورده بودند، ناگهان با لبخند از آشتی و آغاز باردیگر می گویند، بی آن که یادشان باشد در این راه چه حرمت هایی از میان رفته است. به این ترتیب، مفهوم زندگی شخصی در فضای مجازی معنای خویش را از دست داده؛ همه چیز در معرض نگاه دیگران است، حتی قسمتهایی که روزی جزئی از خلوت انسانی بودند.
فرهنگسازیِ وارونه
اما مساله این است که به مرور چنین رفتاری فقط در حد چند صفحه مجازی نمی ماند؛ وقتی روایت زندگی شخصی با جزئیات در معرض دید قرار می گیرد، ناخواسته بر نگاه عمومی هم اثر می گذارد. خیلی از دنبال کنندگان با دیدن تکرار این روند، به مرور حساسیت شان نسبت به حریم روابط از دست می رود. در چنین فضایی، گفت و گو و حل وفصل اختلافات در خلوت به فضای مجازی می آید و حتی تعدادی از مخاطبان، ناخودآگاه از همان الگو تقلید می کنند؛ به جای حرف زدن با یکدیگر سکوت می کنند و منتظرند واکنش ها را در فضای مجازی به نمایش بگذارند. این تغییر تدریجی به ظاهر ساده است اما در عمق خود نوعی نرمال سازی رفتار نادرست است؛ رفتاری که از دل یک صفحه شخصی شروع می شود و کم کم در شیوه ارتباط گروههای مختلف بازتاب پیدا می کند.
۲۰ میلیون بازدید با روایت دادگاه خانواده
اما آیا اساسا جای مسایل تا این حد شخصی در فضای عمومی است؟ رسانه های اجتماعی، خصوصاً اینستاگرام، سازوکاری دارند که در آن هرچه محتوا احساسی تر یا پرتنش تر باشد، شانس دیده شدنش بیشتر است. الگوریتم ها بر اساس واکنش کاربران عمل می کنند و همین موجب می شود داستانهای شخصی، خصوصاً در رابطه با روابط عاطفی و خانوادگی، به محتوایی پربازدید تبدیل شوند. تا جایی که مثلا اگر زنی پس از جلسه دادگاه خانواده مقابل دوربین بنشیند، ویدیویی پر از اشک و آه منتشر کند، یک آهنگ عاشقانه نیز در پس زمینه شنیده شود، همان ویدیو بیشتر از ۲۰ میلیون بار دیده می شود؛ میزانی از بازدید که برای یک محتوای آموزشی یا تخصصی بیشتر شبیه به یک رویا است.
اما مساله فقط الگوریتم نیست؛ قسمتی از این نمایش به فرهنگ مخاطب هم برمی گردد. در جامعه ای که کنجکاوی در رابطه با زندگی دیگران به یکی از اشکال سرگرمی تبدیل گشته، واکنش انبوه کاربران به صورتی عامل پایداری این چرخه جلب توجه است. در حقیقت مخاطب و بلاگر هر دو در یک بازی دوطرفه قرار می گیرند: یکی برای دیده شدن، محتوا تولید می کند، دیگری برای ارضای حس کنجکاوی، او را دنبال می کند.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!
از زاویه ای دیگر، می توان اظهار داشت که طلاق در فضای مجازی به ابزار بازسازی برند شخصی تبدیل گشته است. در بازاری اشباع از تولیدکنندگان انواع محتوا، هر اتفاق واقعی مجالی برای متمایز شدن است. بحرانی مثل طلاق اگر درست مدیریت شود، می تواند همان نقشی را بازی کند که پیشتر تبلیغات برعهده داشت. روایت طلاق، اگر با جزئیات احساسی و لحظات آشتی بعد از فراغ و جدال همراه شود، میلیونها بازدید بهمراه می آورد و جایگاه فرد را باردیگر تثبیت می کند. با این نگاه، طلاق دیگر شکست یا اتفاق تلخ نیست و به یک ترفند رسانه ای تبدیل گشته است!
شترسواری دولا دولا نمی شود
در چنین ساختاری اما بلاگرها میان دو گزاره حفظ حریم خصوصی یا حفظ توجه مخاطب باید انتخاب کنند. خیلی از آنها، حتی بدون نیت اولیه برای نمایش زندگی شخصی، به مرور درگیر چرخه ای می شوند که در آن دیده شدن مهم تر از هر چیز دیگری است. بدین جهت وقتی فردی تصمیم می گیرد زندگی خویش را در معرض دید میلیونها نفر بگذارد، دیگر نمی توانند انتظار داشته باشند که مردم تنها نظاره گر باشند و قضاوت نکنند. با این وجود، برخی بلاگرها بعد از انتشار چنین محتواهایی، از حجم واکنش ها و قضاوت ها گله می کنند؛ ویدئوهای طولانی منتشر می کنند، از مردم می خواهند در امور شخصی شان دخالت نکنند و یادآوری می کنند که «قضاوت فقط کار خداست». اما حقیقت این است که این انتخاب خودشان بوده است؛ انتخابی آگاهانه یا ناآگاهانه برای بازی در میدانی که قانون نانوشته اش همین است؛ اگر چیزی را منتشر کردی، باید آماده دیده شدن و شنیدن نظرات هم باشی. بالاخره، آن چه شاهد آن هستیم نوعی تناقض رفتاری است؛ می خواهند دیده شوند اما از قضاوت هم در امان باشند.
این شرایط اما در حالی رخ می دهد که تعدادی از بلاگرهایی که ماجرای طلاق یا اختلاف را به نمایش می گذارند، پیشتر با محتوای انگیزشی، روانشناسی یا سفارش در رابطه با زندگی روزمره، فالوور جمع کرده اند. آنها در ابتدا تصویری از آرامش، خودشناسی و مثبت اندیشی عرضه می کردند، ولی اکنون وقتی جزئیات بحران های زندگی خویش را در معرض دید می گذارند، اثرگذاری قبلی بر مخاطب کاهش پیدا می کند و نوعی تناقض در ذهنش ایجاد می شود.
سریالی با بازیگرانِ افتخاری
این روند به جایی رسیده است که خانواده بلاگرها نیز به مرور وارد روایت می شوند. مادر، پدر یا خواهر و برادر در واکنش به پرسش های دنبال کنندگان، استوری و پست می گذارند و عملا قسمتی از بازیگران این نمایش می شوند. این حضور اعضای خانواده، نشان میدهد که مرز میان حریم خصوصی و زندگی مجازی چقدر شکننده شده و چطور حتی مسایل عاطفی و شخصی خانواده نیز بهانه تولید محتوا می شود.
بالاخره، ماجرای طلاق بلاگرها نمونه ای از روندی گسترده تر است؛ روندی که در آن زندگی شخصی به قسمتی از اقتصاد توجه و ابزار دیده شدن تبدیل گشته است. هر بحران و هر لحظه احساسی، مجالی برای دیده شدن است. این چرخه مرز میان صداقت و نمایش را کمرنگ کرده و مخاطب را در موقعیتی قرار می دهد که نمی تواند حقیقت و سناریو ساختگی را از هم تشخیص دهد.
حرف آخر اینکه مسائلی که هم حکایت از تحول در مفهوم زندگی خصوصی در دنیای مجازی دارد و هم می تواند توجهات را به ابعاد گسترده تری از تاثیرگذاری بلاگر بر مخاطب معطوف کند. این تغییر تدریجی به ظاهر ساده است اما در عمق خود نوعی نرمالسازی رفتار نادرست است؛ رفتاری که از دل یک صفحه شخصی آغاز می شود و کم کم در شیوه ارتباط گروه های مختلف بازتاب پیدا می کند. تا جایی که مثلاً اگر زنی بعد از جلسه دادگاه خانواده مقابل دوربین بنشیند، ویدیویی پر از اشک و آه منتشر کند، یک آهنگ عاشقانه هم در پس زمینه شنیده شود، همان ویدیو بیشتر از ۲۰ میلیون بار دیده می شود؛ میزانی از بازدید که برای یک محتوای آموزشی یا تخصصی بیشتر شبیه به یک رویا است.
منبع: khatoonyar.ir
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب